سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیایید به ریسمان محکم الهی چنگ بزنیم

در قرآن دو مورد عبارت  "" فقد استمسک بالعروه الوثقی "" آمده است

1-  سوره بقره جزء 3 آیه 256 که میفرماید: ... فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی لاانفصام لها ....یعنی : ... بنابراین کسی که به طاغوت (بتها و شیطان ) و هر موجود طغیانگر کافر شود و به خدا ایمان آورد به دستگیره محکمی چنگ زده است که گسستن برای آن نیست ... . ( ترجمه آیت اله مکارم شیرازی ).  

2-  سوره لقمان جزء 21 آیه 22 که میفرماید :  و من یسلم وجهه الی الله و هو محسن فقد استمسک بالعروه الوثقی و الی الله عاقبه الامور . یعنی : و کسی که روی خود را تسلیم خدا کند در حالی که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمی چنگ زده است ( و به تکیه گاه  مطمئنی تکیه کرده است ) و عاقبت همه کارها به سوی خداست. ( ترجمه آیت اله مکارم شیرازی).

در این دوآیه شرط پیوند با خدا دو چیز مطرح شده است . اول پرهیز و جدا شدن از طاغوت و دوم  روی آوردن به سمت خدا و نیکوکاری کردن . خوب ! طاغوت یعنی خروج از مدار انسانیت. یعنی گردن کشی در مقابل خدا . طاغوت یعنی آنچه که شیطان می پسندد و میگوید . روی آوردن به سمت خدا هم یعنی خدا را حاضرو ناظر بر اعمال خویشتن دیدن . یعنی انجام هر آنچه که مورد رضایت خداست . که البته همراه با نیکوکاری و عمل صالح و خیرات است . در قرآن یک واژه داریم تحت عنوان "" حبل الله "" به معنی طناب و ریسمان الهی               ( وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ – سوره آل عمران آیه 103 ).پیام آیه آن است که برای نجات و سعادت به ریسمان الهی چنگ زنید . در آیات قبلی هم ذکر شد که ما عبارتی در قرآن داریم تحت عنوان عروه الوثقی . عروه الوثقی یعنی دستگیره محکم و مورد اطمینان . اینجا هم ذکر شده که برای نجات و سعادت بشر باید به یک دستگیره محکم و مورد اطمینان چنگ بزنیم . پس ""حبل و عروه ""یعنی طناب و دستگیره . حالا طناب و دستگیره ای که مارا به بالا میبرد و به خدا میرساند چیست ؟ از امام باقر (ع) روایت شده که‌: مقصود از آن (عروه الوثقی ) دوستی ما اهل‌بیت‌ است‌.(تفسیر صافی‌، فیض کاشانی‌، ج 1، ص 284، نشر اعلمی‌).

ختم کلام آنکه طناب و ریسمان محکم و مطمئن برای رسیدن به خدا ، قرآن و عترت است . پس به آنها تمسک بجوییم و به تعالیمشان عمل کنیم تا به خدا برسیم . همین .




تاریخ : شنبه 92/11/19 | 8:27 عصر | نویسنده : مصطفی دیزآبادی | نظر