سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مدتیست تا میخواهم از تو بنویسم ، کم می آورم

چه بنویسم در وصف تو ، هر چه بگویم ، باز هم باید بگویم

هر چه از عشقت بنویسم ، باز هم باید اشک بریزم

اشک بریزم به شوق بودنت ، به شوق اینکه آنچه مینویسم را برایت خواهم خواند

و تو را به رویاها خواهم برد ، تو را با احساسم همصدا خواهم کرد

تو را با نوای عاشقانه ی دلم آشنا خواهم کرد


تکراریست...

همه این جملات تکراریست

میدانم تکرارش هم برایت دلنشین است

پس باز هم تکرار میکنم احساسات درونم را ، تا باز هم به دلت بنشیند

مثل پروانه ای که عاشقانه بر روی گل مینشیند

احساسم نیز عاشقانه بر روی دلت مینشیند

محو تماشای توام ، بی خیال  زیبایی های این دنیا ، چشمان زیبای تو را میبینم

مثل او که عاشق باران است ، عاشق تو هستم

باران نمیبارد ، به انتظار باریدن بارانم

و باز تو نمی آیی ، و من به انتظار آمدنت مینشینم چون عاشق این انتظارم.

مثل او که در کنار ساحل دریا نشسته ،

به امواج دریا دل بسته

من هم نشسته ام در کنار ساحل قلب تو

دل بستم به تو

دل بستم به امواج خروشان عشق تو

باز هم میگویم از تو .... باز هم مینویسم به عشق تو

مثل شب ، مثل شبهای پر ستاره ،

او که عاشق است پنجره را باز کرده و میبیند آسمان پر ستاره را

تویی ستاره ی درخشان من ،

آن عاشق منم ، نگاه کن مرا ای طلوع جاودانه ی من

 




تاریخ : جمعه 90/6/25 | 11:17 عصر | نویسنده : مصطفی دیزآبادی | نظر